بهجز رحمت پیمبر از دری دیگر نمیآمد
ولو نجرانیان را تا ابد باور نمیآمد
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
تقسیم کن یک بار دیگر آنچه داری را
در سجدۀ خود شور این آیینهکاری را
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
هرچند درک ناقص تاریخ کافی نیست
در اینکه حق با توست اما اختلافی نیست
باید که گناه را فراموش کنیم
قدری به سکوت قبرها گوش کنیم
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی