هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
داغ تو در سراچۀ قلبم چه میکند؟
در این فضای کم غم عالم چه میکند؟
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
قلم چو کوه دماوند سخت و سنگینبار
ورق کبوتر آتش گرفتهای تبدار
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد