رنگ سیاه و سرخِ تو را دارند
اینروزها تمام خیابانها
چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم