شنیده بود شهادت طنین گامت را
چه خوب داد خدا پاسخ سلامت را
در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
سبزپوشا با خودت بخت سپید آوردهای
گل به گل هر جا بهاری نو پدید آوردهای
گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
خم کرد پشت زمین را، ناگاه داغ گرانت!
هفت آسمان گریه کردند، بر تربت بینشانت!
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
درود ای رودها در حسرت لبهای عطشانت
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
در بادیه، گام تا خداوند بزن
خود را به رضای دوست، پیوند بزن
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش