حتی اگر که تیغ ببارد، در بیعت امام حسینیم
ما جرأت زهیر و حبیبیم، ما غیرت امام حسینیم
نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
به سویت آمدهام جذبهای نهان با من
چه کردهای مگر ای شور ناگهان! با من؟
علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
«پدر» چه درد مگویی! «پدر» چه آه بلندی!
نمیشود که پدر باشی و همیشه بخندی
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
النّمِر باقر النّمِر برخیز
باز هم خطبۀ جهاد بخوان
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت