چه دارد میشود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!
سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند
سرو است و به ایستادگی متهم است
از شش جهت آماج هزاران ستم است
چنان شیرینی دنیای ما شورانده دنیا را
که از ما وام میگیرند آیین تماشا را
دریغ است در آرزو ماندن ما
خوشا از لب او، فراخواندن ما
بر شانۀ یارش بگذارد سر را
بردارد اگر او قدمی دیگر را
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
تو زینت دلهایی ای اشک حماسی
از کربلا میآیی ای اشک حماسی
او جز دلِ تنگِ مبتلا هیچ نبود
جز پای سفر، دست دعا هیچ نبود
ما سینه زدیم بیصدا باریدند
از هرچه که دم زدیم، آنها دیدند
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
به سیل اشک میشوییم راه کارونها را
هنوز از جبهه میآرند تابوت جوانها را
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
طلوع ناگهانها، زیر آوار
غروب قهرمانها، زیر آوار
بخوان از چهرۀ طفلانم اینک مشق غربت را
بخوان در گوش خاموشان عالم این مصیبت را
ما همه از تبار سلمانیم
با علی ماندهایم و میمانیم
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم
ماه رحمت باز رفت و همدم حسرت شدیم