تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
جز تو ای کشتۀ بیسر که سراپا همه جانی
کیست کز دادن جانی بخرد جان جهانی
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
ای که به عشقت اسیر، خیلِ بنیآدماند!
سوختگان غمت، با غم دل خُرّماند
حمد سزاوارِ آن خدای توانا
کآمده حمدش ورای مُدرِک دانا
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست
با قضا گفت مشیت که: قیامت برخاست...
زندهٔ جاوید کیست؟ کشتهٔ شمشیر دوست
کآب حیات قلوب در دم شمشیر اوست