موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم