چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
گریه بود اولین صدا، آری!
روز اول که چشم وا کردیم
ای که دل غریب من، با تو شد آشنا، رضا
اشک من است پنجه در پنجرۀ تو یا رضا
مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
تا از دل ابر تیره بیرون نشوید
چون ماه چراغ راه گردون نشوید
بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
دل را نظر لطف تو بیتاب کند
مس را به خدا، طلا کند، آب کند
چه روضهایست، که دلها کبوتر است اینجا
به هر که مینگرم، محو دلبر است اینجا
از باغ گفت و از غم بیبرگ و باریاش
از باغبان و زمزمههای بهاریاش
مدینه! بی تو شب من سحر نمیگردد
شب فراق، از این تیرهتر نمیگردد
صبح است و در بزم چمن، هر گل تبسمّ میکند
باغ از طراوت، حُسن یوسف را تجسّم میکند
توفان و باد و خورشید
بیداد کرد آن سال
گرچه درمانده و خستهام من
دل به مِهر رضا بستهام من
جام ِجهان نماست، در این قطعه از بهشت
آرامِ جان ماست در این قطعه از بهشت