حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
عطر بهار از جانب دالان میآید
دارد صدای خنده از گلدان میآید
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو
زن، رشک حور بود و تمنّای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت