چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
باز غم راه نفس بر قلب پیغمبر گرفت
باز از دریای ایمان، آسمان گوهر گرفت
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراطالمستقیم
همنوا بود با چکاچک من
غرّش آسمان و هوهوی باد
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم
پیغمبر و زهرا و حیدر یک وجودند
روز ازل تصویر یک آیینه بودند
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
ای دانش و کمال و فضیلت سه بندهات
دشمن گشادهرو، ز گلستان خندهات
خاکریز شیعه و سنی در این میدان یکیست
خیمهگاه تفرقه با خانهٔ شیطان یکیست
حقیقت مثل خورشید است در یک صبح بارانی
نمیماند به پشت ابرهای تیره زندانی
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
بر عفو بیحسابت این نکتهام گواه است
گفتی که یأس از من بالاترین گناه است
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
سلمان کیستید؟ مسلمان کیستید؟
با این نگاه، شیعهٔ چشمان کیستید؟