چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم