سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
تابید بر زمین
نوری از آسمان
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم
به دریا بنگرم، دریا تو بینم
دلا غافل ز سبحانی، چه حاصل؟
مطیع نفس و شیطانی، چه حاصل؟
خدایا! داد از این دل، داد از این دل
که یکدم مو نگشتُم شاد از این دل