چنان شیرینی دنیای ما شورانده دنیا را
که از ما وام میگیرند آیین تماشا را
اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند
اول به جان گمشدۀ خود دعا کنند
یک گوشه نشسته عقده در دل کردهست
مرداب که سعی خویش زائل کردهست
غرقۀ شک! غرق باور شو که چندان دیر نیست
در شط باور شناور شو، که چندان دیر نیست
امشب تمام مُلک و مَلک در ترنم است
چون موسم دمیدن خورشید هفتم است
ای به بقیع آمده! هشیار باش
خفته چرا چشم تو؟ بیدار باش
ما سینه زدیم بیصدا باریدند
از هرچه که دم زدیم، آنها دیدند
گفت: در میزنند مهمان است
گفت: آیا صدای سلمان است؟
شد به آهنگ عجیبی خاک ما زیر و زبر
خانهها لرزید و لرزیدند دلها بیشتر
به این آتش برس، هیزم مهیا کن، مهیاتر
گلستانیم ما، در آتش نمرود، زیباتر
اینجا فروغ عشق و صفا موج میزند
نور خدا به صحن و سرا، موج میزند
به سیل اشک میشوییم راه کارونها را
هنوز از جبهه میآرند تابوت جوانها را
ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم
از بندگی حضرت معبود زدیم
با حضورت ستارهها گفتند
نور در خانهٔ امام رضاست
زیر باران دوشنبه بعدازظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
همین که دست قلم در دوات میلرزد
به یاد مهر تو چشم فرات میلرزد
امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است
یوسفی رفتهست، آری وضع کنعان، روشن است
من به پابوسی تو آمدهام
شهر گلدستههای رنگارنگ
شب آخر هنوز یادم هست
خیمه زد عطر سیب در سنگر
ای کوی تو، کعبۀ خلایق
طالع ز رخ تو، صبح صادق
ای نقطهٔ عطف آفرینش
روح ادب و روان بینش
یازده بار جهان گوشهٔ زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریهٔ باران کم نیست
کاش من هم به لطف مذهب نور
تا مقام حضور میرفتم
مرگ باید سجده باشد، سجدۀ پیش از قیام
اشهدم را خواندهام ای مرگ زیبا السّلام