ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
مَردمِ كوچههای خوابآلود، چشم بیدار را نفهمیدند
مرد شبگریههای نخلستان، مرد پیكار را نفهمیدند
قطرهام اما به فکر قطره ماندن نیستم
آنقدَر در یاد او غرقم که اصلاً نیستم
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
خدا میخواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد