جز تو ای کشتۀ بیسر که سراپا همه جانی
کیست کز دادن جانی بخرد جان جهانی
ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
ای که به عشقت اسیر، خیلِ بنیآدماند!
سوختگان غمت، با غم دل خُرّماند
پس سرخ شد عمامۀ آن سیّد جلیل
تیغ آن چنان زدند که لرزید جبرئیل
جمعه برای غربت من روز دیگریست
با من عجیب دغدغۀ گریهآوریست
حمد سزاوارِ آن خدای توانا
کآمده حمدش ورای مُدرِک دانا
سر زد ز شرق معركه، آن تیغ گرمْسیر
عشق غیور بود و برآمد به نفی غیر
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست
با قضا گفت مشیت که: قیامت برخاست...
زندهٔ جاوید کیست؟ کشتهٔ شمشیر دوست
کآب حیات قلوب در دم شمشیر اوست