طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
پس از شام غریبان یاد یاری ماند و من ماندم
فروغ دیدۀ شبزندهداری ماند و من ماندم
گواه سیرۀ عشق است داغداری ما
به باغبانی درد است لالهکاری ما
آیینه، اشکِ کودکان؛ قرآن، علیاصغر
ای مشک! در سینه نمیگنجد دلم دیگر
پای در ره که نهادید افق تاری بود
شب در اندیشۀ تثبیت سیهکاری بود...
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
ای حضرت خورشید بلاگردانت
ای ماه و ستاره عاشق و حیرانت
خورشید که بوسه بر رخ خاور زد
در سینه دلش مثل پرستو پر زد
هر کس که شود پاک سرشت از اینجاست
تعیین مسیر سرنوشت، از اینجاست
یک لحظه به فکر هستی خویش نبود
دنیاطلب و عافیتاندیش نبود
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
از جوش مَلَک در این حرم هنگامهست
اینجاست که هر فرشته، گلگون جامهست
ای زینب ای که بیتو حقیقت زبان نداشت
خون آبرو، محبّت و ایثار، جان نداشت
حُسنت، به هزار جلوه آراسته است
زیباییات از رونق مه کاسته است
چشم تو نوازشگر و مهرافروز است
در عمق نگاه تو غمی جانسوز است
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم