خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لبتشنه، پس از دعوت و بیعت نکشند
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده