شکوهمند شهیدی که از نماز بگوید
به مُهر سجدۀ خونین هزار راز بگوید
ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
سلامٌ علی آلِ طاها و یاسین
به این خلق و این خوی و این عزّ و تمکین
حماسه بی زن و زن بی حماسه بیمعناست
که مرد بی مدد عشق در جهان تنهاست
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
بخوان به نام شکفتن، بخوان به نام بهار
که باغ پر شود از جلوۀ تمام بهار
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
این دشت پر از زمزمۀ سورۀ نور است
این ماه مدینهست که در حال عبور است
مدینه آنچه که میپرسم از تو، راست بگو
کجاست تربت زهرا؟ بگو کجاست؟ بگو
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
حیا به گوشۀ آن چشم مست منزل داشت
وفا هزار فضیلت ز دوست در دل داشت