ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
گفتند از صلح، گفتند جنگ افتخاری ندارد
گفتند این نسلِ تردید با جنگ کاری ندارد
شکست بغض تو را این غروب، میدانم
و خون گریست برای تو، خوب میدانم...
سوختی پیشتر از آن که به پایان برسی
نه به پایان، که به خورشیدِ درخشان برسی
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی