غم از دیار غمزده عزم سفر نداشت
شد آسمان یتیم که دیگر قمر نداشت
یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
کشتی باورمان نوح ندارد بیتو
زندگی نیز دگر روح ندارد بیتو
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
یک روز به هیأت سحر میآید
با سوز دل و دیدهٔ تر میآید
آن روز کاظمین چو بازار شام شد
دنیا برای بار نهم بیامام شد