ای حرمت قبلۀ حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
وقتی تو نیستی، نه هستهای ما
چونان که بایدند، نه بایدها...
طلوع میکند آن آفتاب پنهانی
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی
شنیدن خبر مرگ باغ دشوار است
ز باغ لاله خبرهای داغ بسیار است
پرواز بیکرانه کشتیها
در ارتفاع ابر تماشاییست
ما را به حال خود بگذارید و بگذرید
از خیل رفتگان بشمارید و بگذرید
ماه صفر رسید و افق رنگ دیگر است
عالم سیاهپوش به سوگ سه سرور است
این روزها که میگذرد، هر روز
احساس میکنم که کسی در باد...
سپیدهدم که هنگام نماز است
درِ رحمت به روی خلق باز است
ای ز فرط ظهور ناپیدا
ای خدا! ای خدای بیهمتا!
هر کسی را به سر هوایی هست
رو به سویی و دل به جایی هست
این جزر و مدِ چیست که تا ماه میرود؟
دریای درد کیست که در چاه میرود؟
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
سراپا اگر زرد و پژمردهایم
ولی دل به پاییز نسپردهایم
خّرم آن دل که از آن دل به خدا راهی هست
فرّخ آن سینه که در وی دل آگاهی هست
دست خدا پردۀ شب را شکافت
صبح شد و نور خداوند تافت
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
سلامِ ایزد منان، سلامِ جبرائیل
سلامِ شاه شهیدان به مسلم بن عقیل
بسم الله الرّحمن الرّحیم
مطلع انوار کتاب کریم
ای علوی ذات و خدایی صفات
صدرنشین همه کائنات
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست
چشمها پرسش بیپاسخ حیرانیها
دستها تشنهٔ تقسیم فراوانیها