چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید