دلی كه خانۀ مولا شود حرم گردد
كز احترام علی كعبه محترم گردد
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
ز اشک، دامن من رشک آسمان بودهست
پر از ستاره چو دامان کهکشان بودهست
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
کنار من، صدف دیده پر گهر نکنید
به پیش چشم یتیمان، پدر پدر نکنید
به نسخه نیست نیازی طبیب را ببرید
برای مرگ علی دست بر دعا ببرید
اگرچه زخم به فرقش سه روز منزل داشت
علی جراحت سر را همیشه در دل داشت
خدا مرا ز ولای علی جدا نکند
من و خیال جدایی از او؟ خدا نکند
مرا به خانۀ زهرای مهربان ببرید
به خاكبوسی آن قبر بینشان ببرید