عید آمد و ما حواسمان تازه نشد
از اصل نشد اساسمان تازه نشد
اسفندِ امسالین چرا پَر، وا نکردی؟
پرواز در این ماهِ بیپروا نکردی
حاجیان را گفت: آنجا کعبه عریان میشود
در طواف کعبه آنجا جسمتان جان میشود
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
اگر نوبهارم، اگر زمهریرم
اگر آبشارم، اگر آبگیرم
ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط
وی نور چشم راهروان اِهْدِنَا الصِّراط
در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
عاشقی در بندگیها سربهراهم کرده است
بینیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است
ناگاه دیدم آن شب، در خواب کربلا را
نیهای خشکنای صحرای نینوا را
چشمهچشمه میجوشد خون اطهرت اینجا
کور میکند شب را، برق خنجرت اینجا
دوباره ماه محرّم، دوباره بوی حسین
دوباره بر سر هر كوچه گفتوگوی حسین
کربلا به خون خود تپیدن است
جرعه جرعه مرگ را چشیدن است
گل و ترانه و لبخند میرسد از راه
بهار، سرخوش و خرسند میرسد از راه
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شوریدگان انداختی
سلام، حامیِ پیک و پیام، ابوطالب!
سلام، ای ملکوتِ کلام، ابوطالب!
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم
اگرچه مادر تو، دختر پیمبر نیست
کسی حسینِ علی را چنین برادر نیست
حسین آمد و آزاد از یزیدت كرد
خلاص از قفس وعده و وعیدت كرد
دل نیست اینکه دارم گنجینهٔ غم توست
بیگانه باد با غیر این دل که محرم توست
ز هرچه غير يار اَسْتغفرالله
ز بودِ مستعار استغفرالله
روزههایم اگرچه معیوب است
رمضان است و حال من خوب است
رمضان است رفیقان! همه بیدار شویم
همه بیدار در این فرصتِ سرشار شویم