ای تن و جانت سپر هر بلا
کوفۀ تو قطعهای از کربلا
ای خوشهای ز خرمن فیضت تمام علم!
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
امشب حرم خدا حرم شد
از مقدم یار محترم شد
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت، داده پیغمبر سلام
دل در صدف مهر علی، دل باشد
جانها به ولایش متمایل باشد
ای ماه آسمانی ماه خدا حسن!
خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن!
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح
درود ما به تو، ای مریم چهار مسیح...
بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته...
گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من
با همه بیآبرویی آبرو دادی به من
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت