پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس