کبود غیبت تو آسمان بارانیست
و کار دیدۀ ما در غمت گلافشانیست
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
به همان کس که محرم زهراست
دل من غرق ماتم زهراست
این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
زینب فرشته بود و پرخویش وا نکرد
این کار را برای رضای خدا نکرد
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت
جز هالهای کبود از او کس نشان نداشت
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
هيچ موجى از شكست شوق من آگاه نيست
در كنار ساحلم امّا به دريا راه نيست