نسل حماسه، وارثان کربلا هستیم
نسلی که میگویند پایان یافت، ما هستیم
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
دوباره زلف تو افتاد دست شانۀ من
طنین نام تو شد شعر عاشقانۀ من
شهید کن... که شهادت حیات مردان است
ولی برای شما مرگ، خط پایان است
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
دل را به نور عشق صفا میدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا میدهد نماز
کی صبر چشمان صبورت سر میآید؟
کی از پس لبخندت این غم برمیآید؟
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری