تو مثل کوی بنبستی، دل من!
تهیدستی، تهیدستی، دل من!
شبیه آسمانیها هوای قم به سر دارم
نشانی از چهل اختر درون چشم تر دارم
شهادت میتواند مرگ در راه وطن باشد
شهادت میتواند خلوتی با خویشتن باشد
راه گم کردی که از دیر نصاری سر در آوردی
یا به دنبال مسلمانی در این اطراف میگردی
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟
در این کشتی درآ، پا در رکاب ماست دریاها
مترس از موج، بسم الله مجراها و مُرساها
ما شهیدان جنون بودیم از عهد قدیم
سنگ قبر ماست دریا، نقش قبر ما نسیم
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
کجا شبیه تو آخر کدام همسایه؟
عزیز کوچۀ بالا! سلام همسایه!
کاش از جنس جنون، بال و پری بود مرا
مثل سیمرغ از اینجا سفری بود مرا
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا
همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را
مرگ باید سجده باشد، سجدۀ پیش از قیام
اشهدم را خواندهام ای مرگ زیبا السّلام