شهر مدینه، شهر رسول مکرم است
آنجا اگر که جان بِبَری رونما کم است
تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
عشقت مرا دوباره از این جاده میبرد
سخت است راه عشق ولی ساده میبرد
من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
ما را که غیر داغ غمت برجبین نبود
نگذشت لحظهای که دل ما غمین نبود
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم
آن بادهای که روز نخستش نه خام بود
یک اربعین گذشت و دوباره به جام بود
ای شوق پابرهنه که نامت مسافر است
این تاول است در کف پا یا جواهر است
این روزها پر از تبِ مولا کجاییام
اما هنوز کوفهای از بیوفاییام
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهٔ زیارت دلخواه دادهاند