هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست
هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست
ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
ای قدر تو بر مردم دنیا پنهان
چون گوهر در سینۀ دریا پنهان
حسود حُسن تو برگ گل است، شبنم هم
اسیر عصمت تو آسیه‌ست، مریم هم
دلش را برده‌ای، هر وقت صحبت کرده‌ای بانو!
محمد را، چنین غرقِ محبت کرده‌ای بانو!
صدای به هم خوردن بال و پر بود
گمانم که جبریل آن دور و بر بود
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دست‌بسته، شکسته، زنده‌به‌گور
ای که جا در دل و در جان پیمبر داری!
رتبه از مریم قدّیس فراتر داری
سالی گذشت، باز نیامد وَ عید شد
گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
یاعلی گفت با تمام وجود تا همه‌عمر با علی باشد
با علی باشد و طنین دلش دم‌به‌دم ذکر یاعلی باشد
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
تقسیم کن یک بار دیگر آنچه داری را
در سجدۀ خود شور این آیینه‌کاری را
اسلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت
عصمت به غیر نام خدیجه سخن نداشت
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
شروع نامه‌ام نامی کریم است
که بسم‌الله الرحمن الرحیم است
می‌رسد قصه به آن جا که علی دل تنگ است
می‌فروشد زرهی را که رفیق جنگ است
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
تا گل به نسیم راه در می‌آید
از خاک بوی گیاه در می‌آید
ماه هر شب تا سحر محو تماشای علی‌ست
تازه در این خانه زهرا ماه شب‌های علی‌ست
