تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
این زن که خاک قم به وجودش معطر است
تکرار آفرینش زهرای اطهر است
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
تاجی از آفتاب سر قم گذاشتند
نوری ز عشق در دل مردم گذاشتند
اینجا فروغ عشق و صفا موج میزند
نور خدا به صحن و سرا، موج میزند
بر درگهی سلام که ذلت ندیده است
آن را خدا چو عرش عزیز آفریده است
همسایه، سایهات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
ای شوق پابرهنه که نامت مسافر است
این تاول است در کف پا یا جواهر است
این روزها پر از تبِ مولا کجاییام
اما هنوز کوفهای از بیوفاییام
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد