قطرهام اما به فکر قطره ماندن نیستم
آنقدَر در یاد او غرقم که اصلاً نیستم
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
ذره ذره همه دنیا به جنون آمده بود
روح از پیکرهٔ کعبه برون آمده بود
فرمود حسین: جلوۀ لم یزلی
سالار شهیدِ شاهدان ازلی
«سه روز» بود، که در مکّه بیقراری بود
نگاه کعبه، پر از چشم انتظاری بود
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
اشکی بوَد مرا که به دنیا نمیدهم
این است گوهری که به دریا نمیدهم
نشست یک دو سه خطّی مرا نصیحت کرد
مرا چو دوست به راه درست دعوت کرد
باران ندارد ابرهای آسمانش
باران نه اما چشمهای مهربانش...
از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست
یعنی پس از علی، علیاکبرتر از تو نیست
سوز جگر از دل به زبان آمده بود
بابا سوی میدان، نگران آمده بود
الا که نور و صفا آفتاب از تو گرفت
ستاره سرعت سِیْر و شتاب از تو گرفت
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها میشود از دست کمان
برخیز و کفن بپوش سر تا پا را
تا گریه کنند آن قد و بالا را
غرقِ حماسه است طلوعِ پگاه تو
خورشید میدمد ز تماشای ماه تو
خورشید بود و جانب مغرب روانه شد
چون قطره بود و غرق شد و بیکرانه شد
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست
سلمان کیستید؟ مسلمان کیستید؟
با این نگاه، شیعهٔ چشمان کیستید؟
باید که تو را حضرت منان بنویسد
در حد قلم نیست که قرآن بنویسد
خدا جلال دگر داد ای امیر تو را
که داد از خم کوثر، میِ غدیر تو را
تو را تا دیدهام محو جمال کبریا دیدم
تو را غرق مناجات خدا، از خود رها دیدم
دارم دلی از شوق تو لبریز علیجان
آه ای تو بهار دل پاییز علیجان
ماه هر شب تا سحر محو تماشای علیست
تازه در این خانه زهرا ماه شبهای علیست