با اینکه دم از خطبه و تفسیر زدی
در لشکر ابن سعد شمشیر زدی
آزاده است، بندۀ آقای عالم است
سلمان خیمهگاه حسین است، «اَسلَم» است
چه حرفهای زلالی که رودهای روانند
چه نورها، چه سخنها که با تو در جریانند
آن صدایی که مرا سوی تماشا میخواند
از فراموشیِ امروز به فردا میخواند
دارد از جایی بشارتهای پنهان میدهد
بیشتر نهج البلاغه بوی قرآن میدهد
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
مفتاح اجابت دعایش، خواندند
سرچشمۀ رحمت خدایش، خواندند
گمان بردی نوای نای و بانگ تار و چنگ است این
تو در خواب و خیال بزمی و... شیپور جنگ است این
امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین