اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
حاج قاسم سلام! آمدهام،
با خودت راهی نجف بشوم
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
باغ سپیدپوش که بسیاری و کمی
بر برگبرگ خاطر من لطف شبنمی
ببین بغداد را و جوشش زیباترین حس را
خروش جاننثاران «ابومهدی مهندس» را
از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
سفر کردند سرداران عاشق
به روی شانۀ یاران عاشق
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد