آسمان خشک و خسیس، ابرها بیضربان
ناودانها خاموش، جویها بیجریان
ماه، ماه روزه است
روز، روز ضربت است
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
دوباره زلف تو افتاد دست شانۀ من
طنین نام تو شد شعر عاشقانۀ من
آن صدایی که مرا سوی تماشا میخواند
از فراموشیِ امروز به فردا میخواند
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
توفان و باد و خورشید
بیداد کرد آن سال
چنان گنجشک میسایم سرم را روی ایوانت
که تا یکلحظه بالم حس کند گرمای دستانت
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
مفتاح اجابت دعایش، خواندند
سرچشمۀ رحمت خدایش، خواندند
روز عاشوراست
کربلا غوغاست