تو مثل کوی بنبستی، دل من!
تهیدستی، تهیدستی، دل من!
وقتی که زمین هنوز از خون دریاست
در غزه، یمن، هرات... آتش برپاست
ای نفس! تو را نمازِ خجلتباریست
هر رکعت تو، منت بیمقداریست
کمک کنید به نوباوگان جنگزده
به آهوان هراسیدۀ پلنگزده
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
ای در دلم محبت تو! هست و نیستم!
هستی تویی بدون تو من هیچ نیستم
جز ردّ قدمهای تو اینجا اثری نیست
این قلّه که جولانگه هر رهگذری نیست
باید به دنبال صدایی در خودم باشم
در جستجوی کربلایی در خودم باشم
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم