تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده میخواهد
حریفی پاکباز و امتحان پسداده میخواهد
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
کربلا گفتم، دلم لرزید، گفتم: یا حسین
اشک روی گونهام غلتید، گفتم: یا حسین
درون سینۀ من سرزمینی رو به ویرانیست
دلی دارم که «فِی قَعرِ السُّجُون» عمریست زندانیست
پای زخم آلود من! طاقت بیاور میرسی
صبح فردا محضر ارباب بیسر میرسی
ما به سوی چشمه از این خشکسالی میرویم
با گلوی تشنه و با مشک خالی میرویم
چقدر ریخته هر گوشه و کنار، غم اینجا
نشسته روی دو زانو امام، هر قدم اینجا
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او...
زندان تیره از نفسش روشنا شده
صد یاکریم گاه قنوتش رها شده
آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریم
کربلایی داریم، آب فراتی داریم
همه از هر کجا باشند از این راه میآیند
به سویت ای امینالله خلقالله میآیند
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
بر شاهراه آسمان پا میگذارم
این کفشها دیگر نمیآید به کارم
این صحن که بینالحرمین عتبات است
در اصل، همان عرشۀ کشتی نجات است
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
چشمهچشمه میجوشد خون اطهرت اینجا
کور میکند شب را، برق خنجرت اینجا
کربلا به خون خود تپیدن است
جرعه جرعه مرگ را چشیدن است
چشمه چشمه تشنگی، زائران! بیاورید
نام آبِ آب را بر زبان بیاورید
حس میشود همواره عطر ربنا از تو
آکنده شد زندان هارون از خدا از تو
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی