زهرای حزین، ز گرد راه آمده بود
جبریل، غریق اشک و آه آمده بود
سرو است و به ایستادگی متهم است
از شش جهت آماج هزاران ستم است
ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
بر شانۀ یارش بگذارد سر را
بردارد اگر او قدمی دیگر را
ای قدر تو بر مردم دنیا پنهان
چون گوهر در سینۀ دریا پنهان
در سایۀ این حجاب نوری ازلیست
هر چند زن است اما آواش جلیست
زینب که على با جلوات دگرىست
زهراى بتول در حیات دگرىست
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
تيغيم که در فراز، رعبانگيزيم
هنگام فرود، خون دشمن ريزيم
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
والایی قدرِ تو نهان نتوان کرد
خورشیدِ تو را نمیتوان پنهان کرد
از لشکر کوفه این خبر میآید
زخم است و دوباره بر جگر میآید
اصحاب حسین در خطر، میمانند
امثال حبیب بیشتر میمانند
سبزیم که از نسل بهاران هستیم
پاکیم که از تبار یاران هستیم
پر شور و شکوه، بهمنی تازه رسید
در جان وطن بهار امید دمید
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
ای مرهم زخم دل و غمخوار پدر!
هم غمخور مادری و هم یار پدر
از غیب ترنم حضوری آمد
از قلۀ آسمان چه نوری آمد
اینان که ز عرصۀ بلا میگذرند
با زمزمۀ سرود «لا» میگذرند
با زمزمۀ سرود یارب رفتند
چون تیر شهاب در دل شب رفتند