ای بال و پر و پهنه و پرواز حسین
ای خون خدا خون سرافراز حسین
پیوسته نماز در قیام است حسین
هفتاد و دو حج ناتمام است حسین
از روى حسین تا نقاب افکندند
در عالم عشق، انقلاب افکندند
من در بر کشتی نجات آمدهام
در ساحل چشمۀ حیات آمدهام
تیغ از تو طراوت جوانی میخواست
خاک از تو شکوه آسمانی میخواست
خوشوقت کسی که جز وفا کارش نیست
پابندِ ستم، جانِ سبکبارش نیست
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
یکباره میان راه پایش لرزید
مبهوت شد، از بغض صدایش لرزید
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
حُر باش و ادب به زادۀ زهرا کن
خود را چو زهیر، با حیا احیا کن
خورشید به قدر غم تو سوزان نیست
این قصّۀ جانگداز را پایان نیست
گیرم که بمانیم بر آن پیمان هم
گیرم برویم تشنه در میدان هم
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
با ذکر حسین بن علی غوغا شد
درهای حرم با صلواتی وا شد
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
«والفجر»: سر حسین یک روز به نی...
«والعصر»: نمیرسند این قوم به ری...
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
با زمزمۀ سرود یارب رفتند
چون تیر شهاب در دل شب رفتند
شاید که برای تعزیت میآید
تشییع تو را به تسلیت میآید
تا نام تو را دلم ترنّم کردهست
با یاد تو، چون غنچه تبسّم کردهست
کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت
با زخم نشان سرفرازی نگرفت