شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
باز جنگی نابرابر در برابر داشتند
دست امّا از سر چادر مگر برداشتند؟
دوباره روزهای سال شمسی رو به پایان است
ولی خورشید من در پشت ابر تیره پنهان است
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
قد برافرازید! یک عالم شقاوت پیش روست
پرده بردارید! صد آیینه حیرت پیش روست
گفتند از صلح، گفتند جنگ افتخاری ندارد
گفتند این نسلِ تردید با جنگ کاری ندارد
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
به سوگ نخلهای بیسرت گیسو پریشانم
شبیه خانههای خستهات در خویش ویرانم
چرا چون شعله در شولای تن بر خویش پیچانی؟
به آن موجی که از دریا جدا افتاده میمانی
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
دلم دلم دلم دلم دلم فرو ریخت
قدحقدح شکسته شد، سبوسبو ریخت
دیدیم جهان بیتو به بن بست رسید
هر قطره به موجها که پیوست رسید
تشنهست شبیه ماهی بیدریا
یا آهوی پابسته میان صحرا
شاید که برای تعزیت میآید
تشییع تو را به تسلیت میآید
اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
اشک غمت ستارۀ هفت آسمان، بلال!
در آسمان غربت مولا بمان! بلال!
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
ای زندۀ نماز و شهید دعا علی
ای جلوۀ جمال تو نور خدا علی
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است
دلم مشتاق پرواز است تا این مشت پر ماندهست
نگاهم كن، برایم نیمهجانی مختصر ماندهست