ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
من شعر خوبی گفتم امّا او
از شعر من یک شعر بهتر گفت
ابرهای سیاه میگریند
باز باران و باز هم باران
ای عزّت را گرفته بی سر بر دوش
وی تنگ گرفته عشق را در آغوش
هنوز مانده بفهمیم اینکه کیست علی
برای عشق و عدالت غریب زیست علی
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
این زن کسی را ندارد تا سوگواری بیاید؟
یک گوشه اشکی بریزد یا از کناری بیاید؟
داغ تو اگرچه روز را شام کند
دشمن را زهر مرگ در کام کند
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند
دلم شور میزد مبادا نیایی
مگر شب سحر میشود تا نیایی