من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
خدایا تویی بنده را دستگیر
بوَد بنده را از خدا، ناگزیر
خدایا جهانپادشایی تو راست
ز ما خدمت آید، خدایی تو راست
ای جهان دیده بود خویش از تو
هیچ بودی نبوده پیش از تو
ای نام تو بهترین سرآغاز
بینام تو نامه کی کنم باز؟
تویی کاوّل ز خاکم آفریدی
به فضلم زآفرینش برگزیدی
به نام آنکه هستی نام از او یافت
فلک جنبش، زمین آرام از او یافت
بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده...
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
ای مدنی برقع و مکی نقاب
سایهنشین چند بود آفتاب