ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
در قاب عکست میتواند جان بگیرد
این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
بهارِ آمدنت میبرد زمستان را
بیا که تازه کنم با تو هر نفس جان را
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
گاهی دلم به یاد خدا هست و گاه نیست
اقرار میکنم که دلم سر به راه نیست
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
آرامش موّاج دریا چشمهایش
دور از تعلقهای دنیا چشمهایش
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
این كیست از خورشید، مولا، ماهروتر
بیتابتر، عاشقتر، عبدالله روتر
الشام...الشام...الشام... غربتشمار شهیدان
اندوه... اندوه... اندوه... ای شام تار شهیدان
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت