مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
یا ازلیَّ الظُّهور، یا ابدیَّ الخفا
نورُک فوقَ النَّظر، حُسنُک فوقَ الثنا
ما طائر قدسیم، نوا را نشناسیم
مرغ ملکوتیم، هوا را نشناسیم
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب