من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
در بادیه، گام تا خداوند بزن
خود را به رضای دوست، پیوند بزن
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی