وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
بهجز رحمت پیمبر از دری دیگر نمیآمد
ولو نجرانیان را تا ابد باور نمیآمد
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
تقسیم کن یک بار دیگر آنچه داری را
در سجدۀ خود شور این آیینهکاری را
هرچند درک ناقص تاریخ کافی نیست
در اینکه حق با توست اما اختلافی نیست
یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید
حق هرچه آفرید از این دختر آفرید
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
عطر تن پیمبر از این خانه میرود
بال ملک معطر از این خانه میرود
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
باید که گناه را فراموش کنیم
قدری به سکوت قبرها گوش کنیم
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی