به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا دردِ این جهان باشد
ای خوشا در راه اقیانوس طوفانی شویم
در طواف روی جانان غرق حیرانی شویم
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان وصل را نالان مکن...
ای خفته شب تیره هنگام دعا آمد
وی نفس جفا پیشه هنگام وفا آمد
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
طلوعت روشنی بخشیده هر آیینه ایمان را
نگاهت آیه آیه شرح داده بطن قرآن را
روزها فكر من این است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خویشتنم
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين