وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند
امشب شهادتنامۀ عشاق امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا میشود
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
خيز، اى بندۀ محروم و گنهکار بيا
يک شب اى خفتۀ غفلتزده، بيدار بيا
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
در قبلهگه راز فرود آمد ماه
یا زادگه علی بود بیتالله
چون که در قبلهگه راز، شب تار آیی
شمع خلوتگه محراب به پندار آیی
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
رمضان آمد و دارم خبری بهتر از این
مژدهای دیگر و لطف دگری بهتر از این
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
چون فاطمه مظهر خدای یکتاست
انوار خدا ز روی زهرا پیداست
بیتو یافاطمه با محنت دنیا چه کنم؟
وای، با اینهمه غم، بیکس و تنها چه کنم...
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
دردا که سوخت آتش دل، جسم و جان من
برخاست دود غم، دگر از دودمان من
سر به دریای غمها فرو میکنم
گوهر خویش را جستجو میکنم
حسین، کشتهٔ دیروز و رهبر روز است
قیام اوست که پیوسته نهضتآموز است
بر لب آبم و از داغ لبت میمیرم
هر دم از غصهٔ جانسوز تو آتش گیرم
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند
آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
ناله كن اى دل به عزاى على
گریه كن اى دیده براى على